• وبلاگ : جمعه هاي سوت و كور
  • يادداشت : امام زمان(عح) در مذاهب ديگر...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 6 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يا صاحب الزمان! داستان يوسف را گفتن و شنيدن به بهانه‎ي توست .



    شرمنده‎ايم .



    مي‎دانيم گناهان ما همان چاه غيبت توست .



    مي‎دانيم کوتاهي‎ها، ناداني‎ها و سستي‎هاي ما، ستم‎هايي است که در حق تو کرده‎ايم .



    يعقوب به پسران گفت: به جستجوي يوسف برخيزيد،



    و ما با روسياهي و شرمندگي، آمده‎ايم تا از تو نشاني بگيريم .



    به ما گفته‎اند اگر به جستجوي تو برخيزيم، نشاني از تو مي‎يابيم .



    اما اي فرزند احمد ! آيا راهي به سوي تو هست تا به ديدارت آييم .



    اگر بگويند براي يافتن تو بايد بيابانها را درنورديم، در مي‎نورديم .



    اگر بگويند براي ديدار تو بايد سر به کوه و صحرا گذاريم، مي‎گذاريم .



    اي يوسف زهرا !



    خاندان يعقوب پريشان و گرفتار بودند،



    ما و خاندانمان نيز گرفتاريم،



    روي پريشان ما را بنگر. چهره زردمان را ببين .



    به ما ترحم کن که بيچاره‎ايم و مضطر



    اي عزيزِ مصرِ وجود !



    سراسر جهان را تيره روزي فرا گرفته است .



    نيازمنديم ! محتاجيم و در عين حال گناهکار



    از ما بگذر و پيمانه جانمان را از محبت پر کن .



    يابن الحسن !


    برادران يوسف وقتي به نزد او آمدند کالايي – هر چند اندک – آورده بودند،



    سفارش‎نامه‎اي هم از يعقوب داشتند .



    اما ...



    اي آقا ! اي کريم ! اي سرور !



    ما درماندگان، دستمان خالي و رويمان سياه است .



    آن کالاي اندک را هم نداريم .



    اما ... نه،



    کالايي هر چند ناقابل و کم بها آورده‎ايم .



    دل شکسته داريم



    و مقدورمان هم سري است که در پايت افکنيم .



    نااميديم و به اميد آمده‎ايم .



    افسرده‎ايم و چشم به لطف و احسان تو دوخته‎ايم .



    سفارش نامه‎اي هم داريم .



    پهلوي شکسته مادر مظلومه‎ات زهرا را به شفاعت آورده‎ايم .



    يا صاحب الزمان !



    به يقين، تو از يوسف مهربانتري .



    تو از يوسف بخشنده‎تري .



    به فريادمان برس، درمانده‎ايم .



    اي يوسف گم گشته ! و اي گم گشته‎ي يعقوب !



    يعقوب‎وار، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداريم .



    در دوران پر درد هجران، اشک مي‎ريزيم و مي‎گوييم:



    تا به کي حيران و سرگردان تو باشيم .



    تا به کي رخ ناديده ترا وصف کنيم .



    با چه زباني و چه بياني از اوصاف تو بگوييم و چگونه با تو نجوا کنيم .



    سخت است بر ما، که از دوري تو، روز و شب اشک بريزيم .



    سخت است بر ما، که مردم نادان‎تر واگذارند .



    سخت است بر ما، که دوستان، ياد ترا کوچک شمارند .



    يا بقّيةالله !



    خسته‎ايم و افسرده،



    نالانيم و پژمرده،



    گريه امانمان را بريده است .



    غم دوري، ديوانه‎مان کرده است .



    اما نمي‎دانيم چه شيريني و حلاوتي در اين درد و دوري است که مي‎گوييم:



    کجاست آن که از غم هجران تو ناشکيبايي کند .



    تا من نيز در بي قراري، ياريش دهم



    کجاست آن چشم گرياني که از دوري تو اشک بريزد؟



    تا من او را در گريه ياري دهم



    مولاي من! ديدگانمان از فراق تو بي فروغ گشته‎اند .


    و مي‎دانيم پيراهن يوسف، يادگار ابراهيم، نزد توست .



    و اي کاش نسيمي از کوي تو ،



    بوي آن پيراهن را به مشام جان ما برساند .



    و اي کاش پيکي، پيراهن ترا به ارمغان بياورد



    تا نور ديدگانمان گردد .



    اي کاش پيش از مردن، يک بار ترا به يک نگاه ببينيم .



    درازي دوران غيبت، فروغ از چشمانمان برده است



    کي مي‎شود شب و روز ترا ببينيم و چشمانمان به ديدار تو روشن گردد؟



    شکست و سرافکندگي، خوار و بي مقدارمان کرده است .



    کي مي‎شود ترا ببينيم که پرچم پيروزي را برافراشته‎اي؟



    و ببينيم طعم تلخ شکست و سرافکندگي را به دشمن چشانده‎اي .



    کي مي‎شود که ببينيم ياغيان و منکران حق را نابود کرده‎اي ؟



    و ببينيم پشت سرکشان را شکسته‎اي .



    کي مي‎شود که ببينيم ريشه ستمگران را برکنده‎اي ؟



    و اگر آن روز فرا رسد ...



    و ما شاهد آن باشيم ،



    شکرگزار و سپاسگو نجوا مي‎کنيم:



    الحمدلله رب العالمين .



    منبع:گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي