چندگاهيست وقتي مي گويم :اللهم کن لوليک الحجة بن الحسنبا آمدن نام دلربايت دلم نمي لرزدچندگاهيست وقتي مي گويم :صلواتک عليه و علي آبائهبه ياد مصيبتهاي اهل بيتت اشک ماتم نمي ريزمچندگاهيست وقتي مي گويم :في هذه الساعةدگر به اين نمي انديشم که در اين ساعت کجا منزل گرفته ايچندگاهيست وقتي مي گويم :و في کل الساعة دلم نمي سوزد که همه ساعاتم از آن تو نيستچندگاهيست وقتي مي گويم :وليا و حافظااحساس نمي کنم که سرپرستم، امامم کنار من ايستاده و قطره هاي اشکم را به نظاره نشسته استچندگاهيست وقتي مي گويم :و قائدا و ناصرابه ياد پيروزي لشکرت، در ميان گريه لبخند بر لبم نقش نمي زندچندگاهيست وقتي مي گويمو دليلا و عينايقين ندارم که تو راهنما و نگهبان منيچندگاهيست وقتي مي گويم :حتي تسکنه أرضک طوعايقين ندارم که روز حکومت تو بر زمين،من هم شاهد مدينه فاضله ات باشمچندگاهيست وقتي مي گويم :و تمتعه فيها طويلابه حال آناني که در زمان دراز حکومت
شيرين تو طعم عدالت را مي چشند غبطه نمي خورماما چندگاهيست دعاي فرج را چند بار ميخوانمتا هم با آمدن نامت دلم بلرزدهم اشکم بريزدهم در جست و جويت باشم،هم سرپرستم باشي،هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزديکي من است