جان من سنگدلي ، دل به تو دادن غلط است
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم اميد به روي تو گشادن غلط است
روي پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولاست ز کوي تو ، ستادن غلط است
جان شيرين به تمناي تو دادن غلط است
تو نه آني که غم عاشق زارت باشد
چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد
* * *
مدتي هست که حيرانم و تدبيري نيست
عاشق بي سر و سامانم و تدبيري نيست
از غمت سر به گريبانم و تدبيري نيست
خون دل رفته به دامانم و تدبيري نيست
از جفاي تو بدينسانم و تدبيري نيست
چه توان کرد پشيمانم و تدبيري نيست
شرح درماندگي خود به که تقرير کنم
عاجزم چارهي من چيست چه تدبير کنم
* * *
نخل نوخيز گلستان جهان بسيار است
گل اين باغ بسي ، سرو روان بسيار است
جان من همچو تو غارتگر جان بسيار است
ترک زرين کمر موي ميان بسيار است
با لب همچو شکر تنگ دهان بسيار است
نه که غير از تو جوان نيست، جوان بسيار است
ديگري اينهمه بيداد به عاشق نکند
قصد آزردن ياران موافق نکند
* * *
[گل][گل][گل][گل]